من هیچگاه به اندازه وسعت آن رویایی که برای خود ساخته امقوی نبوده ام
و تنها چاره این است که قوی تر باشم
کسی به من گفت که راه تا رویا از کدام دریچه گذر خواهد گذشت
گفت: یک بار ناخواسته متولد میشوی و بار دیگر
باید خود خواست
وهیچ رویایی در تولد دوباره رویا نیست و هرچه هست واقعیت است
و پیش از آن، هیچ واقعیتی واقعی نیست و هرچه هست توهم است
گفت: آن زخم که از میان آیینه تا آسمان می پاشید،
بعد از تولد دوباره، تمام خواهد شد
و آن مرد که در میان کوه و برف مرده بود بعد از آن
دوباره زنده خواهد شد
گفت: هر کسی برای زندگی دوراه دارد
یا دوباره متولد شود و در رویایش زندگی کند
یا در رویایش بیمرد و در توهم زندگی کند
گفتم: من ضعیف تر از وسعت آن رویایی هستم که برای خود ساخته ام
و تنها چاره این است که قوی تر باشم