۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

شکوفه های فروردین


شکار در کمين شکارگر نشسته است
سکوت، آغوش موسيقي را طلب ميکند
باران، تشنه زمين است

فصل هاي بيمار سال
همه در اميد بهارند
و شکوفه هاي فروردين
سرخوش از طراوييدنند

و اين زمین خسته را اميد ديگرست براي آزادي

.

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

کلید


برای اینکه درونت روشن بشه، به زدن یک کلید نیاز داری
و اون کلید اونقدر بهت نزدیکه که انگار زیر انگشتت باشه
پس فشارش بده، منتظر چی هستی؟

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

چاره این است که قوی تر باشم





من هیچگاه به اندازه وسعت آن رویایی که برای خود ساخته ام
قوی نبوده ام
و تنها چاره این است که قوی تر باشم

کسی به من گفت که راه تا رویا از کدام دریچه گذر خواهد گذشت

گفت: یک بار ناخواسته متولد میشوی و بار دیگر
باید خود خواست

وهیچ رویایی در تولد دوباره رویا نیست و هرچه هست واقعیت است
و پیش از آن، هیچ واقعیتی واقعی نیست و هرچه هست توهم است

گفت: آن زخم که از میان آیینه تا آسمان می پاشید،
بعد از تولد دوباره، تمام خواهد شد

و آن مرد که در میان کوه و برف مرده بود بعد از آن
دوباره زنده خواهد شد

گفت: هر کسی برای زندگی دوراه دارد
یا دوباره متولد شود و در رویایش زندگی کند
یا در رویایش بیمرد و در توهم زندگی کند

گفتم: من ضعیف تر از وسعت آن رویایی هستم که برای خود ساخته ام
و تنها چاره این است که قوی تر باشم