۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

زخمی درون آیینه




زخمی در آیینه میگرید
زخمی میان ارواح مردگان
زخمی در آسمان




و در شب تب دار
مغز ستاره ها تیر می کشد
راه از میان گورها می گذرد
و باد از قهقه مرگ می لرزد


زخمی در آیینه تا آسمان می پاشد
و ارواح مردگان در سوگ زندگان می گریند


ای فاتحان شکست
ای فاتحان شکست


شک
در نبض رگهای سبز زندگی جاری شد


زخمی میان آواز چکاوکهاست
که در ترنم باران درد میگیرد
و در هوای متورم ساکن، آرام میگیرد


ای فاتحان شک
ای فاتحان شک


خیابانهای مرده
پراکندن زخم را جشن میگیرند


رگهای سبز آسمان خشکیدند
و فریاد کودکان برهنه در وحشت از
تن کبود متورم ابرهای وحشی
در چشم آسمان کر شد




زخمی بروی مردمک چشم آهوان
زخمی میان طعم شیر
زخمی درون قلب زنبورهای عسل


ای فاتحان بیهودگی
ای فاتحان بیهودگی


سلولهای مرده کبود
و اندام متورم نشخوارکنندگان زندگی
با نفس های آلوده پیر
در اتحاد شومشان
بر جاری زلال چشمه ها تاختند


ای فاتحان مرگ
ای فاتحان مرگ
ای فاتحان کویرهای تشنگی


ای فاتحان شوربختی
ای فاتحان شوربختی

۲ نظر:

  1. مرگ و زخم و شک و شوربختی و ...پسر تو داری از دست می ری!این روزهای خاکستری نیز بگذرد


    شعر فوقالعاده ای بود! استعداد سرشاری داری!

    پاسخحذف
  2. محمد مرادی نصاری۲۸ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۰:۴۹

    سلام ممنون از حضورتون دوست عزیز

    پاسخحذف