کوچک فرشتگان زخمی
شادانِ خنده هایت از استقامت طاقت فرسایی که بر شانه هایم
غرور را در بسترت به بالین می آورد
بی سرپناه تر نبود
که در شمارگان باد می وزید
و اینان از هجومِ هرزهء هوای دم کرده و مسموم می لرزند
ورنه این کوچک فرشتگان
اگر ای کاش سازشان زخمی نبود
درهم شکستن بلورهای آخر دنیا را هم حتی هراسشان نبود
کوچک فرشتگان اگر از دستهایشان خون نمی چکید
ایوانِ این همه از کوچه، خانه ها را به رقص می کشیدند
و اینان
اگر که در تاراجِ روزگار، زخمی نمی شدند
بر بوم خاطراتمان مستی به رنگ می کشیدند
اینان، این کوچک فرشتگان زخمی
.
اینان ... این کوچک فرشتگان
پاسخحذفآفرین دوست من
بازهم توصیف یک دردبابهترین آرایش کلمات
همیشه سبزباشی وپیروز
سلام از پست آزادی شما بی نهایت لذت بردم
پاسخحذفشاد باشید