۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

آدما کجا می رن؟









وقتی خوب به خودم فکر میکنم می بینم ما آدما واقعا موجودات پیچیده ای هستیم. خب شاید گفتن این موضوع خیلی کلیشه ای به نظر بیاد ولی از این نظر اینو می گم چون می بینم واقعا پیچیده ایم، من دست کم در مورد خودم اینجوری فکر می کنم
یه وقتایی نیاز دارم به اینکه باور کنم که بر فراز آسمان، طبقات دیگه از آسمانها هست که تو آخرین طبقه ش یه جایی هست به اسم بهشت که مردگانمون می رن اونجا و خوش می گذرونن. خیلی سریع باورم میشه و راستشو بخواین اصلا دوست دارم که باورم بشه برای اینکه همه چی خوب پیش بره و تصویر محل زندگی اونایی که از دنیا رفتن، دیگه واسم گنگ و مبهم نباشه و وقتی اینجوری فکر میکنم راحت ترم
ولی باز یه وقتای دیگه وقتی که زیاد به زندگی فکر می کنم، به اینکه هر لحظه از زندگیم باید به بهترین شکل بگذره و لحظه هایی که می تونم احساس خوشبختی رو به خودم القا کنم، انگار همه دنیا قشنگ تر میشه، اون وقتا دیگه دوست دارم اینجوری فکر کنم که همه بهشت و جهنم تو سر خودمونه و بهشتمون همین جاست تو فکرمون و سعی میکنم بهش معتقد باشم
ولی بازم بذارین راستشو بگم که بعضی موقع ها یادم می ره که به این موضوع معتقدم، پس شاید بشه گفت که من انگاری کاملا به چیزی که میگم معتقد نیستم وگرنه نباید فراموش کنم همونجوری که حالت اول رو زود فراموش میکنم! و این نشون می ده من هنوز به یک نتیجه قطعی نرسیدم ولی شاید دست کم این موضوع بهانه ای باشه واسه سپری شدن بقیه عمرم

اما از چیزی که کاملا مطمئن هستم اینه: که رفتن آدما -چیزی که ما اسمشو مرگ می ذاریم- دلیل مردنشون نیست و مرگ واقعی آدما خیلی وقتا قبل از رفتنشون اتفاق می افته
خیلی از آدما فقط هستن ولی در اصل مرده ان و خیلی ها هم فقط می رن بدون اینکه هیچ وقت بمیرن
باور کنین به اندازه ای که به واقعیت موجود بودن خودم اطمینان دارم به این موضوع هم اعتقاد دارم اما اینکه آدما کجا می رن؟ یا بهتر بگم کجا خواهیم رفت؟!.... شاید هیچکی ندونه و من هم تو این زمینه مثل همه آدمای دیگه بر مبنای چیزایی که شنیدم و دیدم و خوندم یه سری اعتقادات دارم که زیاد هم ازش مطمئن نیستم

اما، اگه نظریه تناسخ درست باشه -فقط اگه- اونوقت هم می تونیم بگیم که بهشتمون همین جاست تو فکرمون و هم می تونیم بگیم که اونایی که از پیشمون رفتن فقط وارد یه مرحله جدید تو زندگیشون شدن. خب این خوبه ولی اگه بازم راستشو بخواین، واسه این یکی هم مثل همه نظریه های مشابه تو این زمینه دلایل قطعی قابل اثبات وجود نداره
همه اینا رو گفتم چون داشتم به یک دوست خوب فکر میکردم، دوست خوبی که تو هفته گذشته یکی از نزدیکترین آدما تو زندگیش، از دنیا رفته و این موضوع تمام زندگیشو بی رنگ کرده
دوست خوبی که اگه بخوام ماهیتش رو بر مبنای شناختی که تا حالا ازش دارم توصیف کنم می گم: ققنوس شعرهام
دوستی که امیدوارم برداشتم ازش واقعی باشه و بتونه یه راهی واسه رهایی از وضع موجودش پیدا کنه






.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر