۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

ننه زندگی

.
.
.
.
.
.
.
صبحاي زود وقتي که از خواب پا ميشم
ننه زندگي
بهم لبخند مي زنه
منم بدون يه ذره رودرواسي
خودمو پرت مي کنم تو بغلش


اونجا ولی تو بغل گرم
ننه زندگي
خيلي شلوغ تر از ايناست
که بتوني آروم باشي
اونجا همه آدما
از سر و کول همديگه بالا ميرن
تا از ننه سهميه شون رو واسه اون روزبگيرن
ننه زندگي هم قربونش برم همه چي داره
يکي يکي سيني هاي مسيش رو بيرون مياره
از تو اونا سهمیه هر کیو راست، کف دستاش می ذاره


به اونايي که خيلي خيلي لاغرن
کاسه چشاشون افتاده بیرون و
شکمهاشون چسبيده تاق سينه شون
يه ذره آب و نون ميده


به اونايي که چاقن و
چشاي پف کرده و لپ هاي آويزون دارن و
شکم هاي گنده دارن
بره هاي کبابي و مرغاي بريون ميده


به بعضي که خمارن
زيرشلواريشونو تو جوراب مي ذارن و
همونجوري بقچه شون رو واسه نن جون ميارن
ننه زندگي، تو بقچه شون
ترياک و وافور، منقل و قليون ميده


به بعضي ها که قلدرن
از صبح تا شب به اين و اون گير مي دن و
کفر همه رو در ميارن
يا با يه لب تر کردنشون
باباي يارو رو جلو چشماش ميارن
يک کمي ميدون ميده


به زاهداي مسجدا
با اونايي که پشتشون صف ميکشن
يه عالمه گناه و ترس و دين، بدون ايمون ميده


به اونايي که لوسن و
زود از ننه قهر مي کنن و
هميشه به ننه زندگی، فحش های بدبد مي دن
ننه زندگي، بهشون
هر شب یه مهمون، لخت و عريون مي ده


به بعضي ها
که خوندنِ ننه زندگي رو دوست دارن
و عاشق آواز ننه ان
يا تار يا تنبور يا که يک چنگ يا ني انبون ميده


گاهی وقتا هم ننه
سفره واسه سوگلي هاش مي ندازه و بهشون
بگو و بخند با مزه قيمه بادنجون یا فسنجون ميده


همه کوچولوها رو ننه
فقط و فقط جون ميده


آخر سر هم به کسایی مثل من
يک دل پر خون ميده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر