۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

آزادی










آزادی، آزادی، آزادی
دارند برای تو می جنگند
دروغ پشت دروغ
اصلاحات دروغین
محافظت دروغین اعتقادات پیامداران


آزادی، ای آزادی خفه خون گرفته دربند
دارند به اسم تو دروغ می گویند
زبان بگشای از کام پرخون
و تصویر کن صدای التماس پیچیده در دالانهای تودرتوی دیوارهای بی رحم اعتقادات زنگار گرفته را

هنوز پرنده در قفس نماد توست
اما اینبار بسته منقار به روبان اعتقاد
هنوز پرنده در قفس نماد توست
اما اینبار کز کرده از سنگدلی درد کشیده شدن ناخن ها

ای کاش می توانستی زبان بگشایی
زبان بگشایی از کام پرخون
و اندیشه های آشفته را اشاره ای کنی به جایی که ایستاده ای

ای کاش کام پرخون را آهی بیرون آید تا همگان بشنوند و ببینند و باورشان شود
که آزادی در قله کدامین کوه باشکوه ایستاده است و از ورای کوه
به کدامین چشم انداز پرفشرده زنده از سرزمین زندگی نگاه می کند

کسی تو را نمی بیند و نمی شنود و نمی فهمد
و من تازه فهمیده ام که سراسر زندگی مان شده است
تجربه خنگ نفهمیدن ها و نه فهمیدن ها
آزادی، آزادی ای آزادی باری که که روزگاری در ورای این زندگی
به تو بپیوندیم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر